اجــآبت کن مرا
یک عمر کر بودم و کور و لال !
ندای ِ : ایها الذین آمنوا هایش را نشنیدم ...
بی نهایت یاری و نعمت و دستگیری اش را ندیدم ،
و لال بودم که شکر ِ نعمت بجای نیاوردم و طلب ِ بخشش نکردم .
امروز خدای ِ من کر شده و ضجه ها و العفو هایم نمی شنود !
امروز خدایم کور شد و بیچارگی و خفت بنده اش را نمی بیند !
امروز خدا لال شده و جواب ِ التماس هایم را نمی دهد !
از برای ِ من ، چنین خدایی غافل ، کافیست ... مرا خدایی نو باید !
دور افتاده ام ...
در دورترین نقطه از عرش ، برای او می نویسم که می داند چه میطلبم و برایم نمی طلبد .
من بنده خدایی ام که نیاز آفرید و اجابت نه !
من بنده خدایی ام که حاجت می داند و اعتنا نه !
آری ...
من بنده خدایی هستم که گفت : ادعونی استجب لکم ...
یا تو فارسی نمی دانی یا من زبان ِ خدایی !
آخر خط ِ مسیر ِ زندگی ام درست وسط ِ میدان ِ نوجوانی ام افتاد ،
مقصد ِ تو در تحمل من نیست ، همین گوشه پیاده ام کن .
تو خدای ِ قرآن ِ من ، نیستی*:/
+بعدتر نوشت : خدایا اشتباه کردم ! خخخخ *:)
کل ّ این متن رو تکذیب میکنم ، داغ بودم ، نفهمیدم چی نوشتم !
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: اگه وقت شد به روی ِ چشم های ِ درشتم *:)